شهادت امیر المؤمنین علیه السلام ( زبانحال حضرت زینب)
دیگر برایم دل خــوشی معنــا ندارد وقتی تو را بابــای من دنیــا نــدارد رفتی یـتــیــم بی قــرار شهر کــوفه حس کرد تازه طفلکــی بـابــا ندارد رفتی بـرای زینب تو خستگــی ماند دیگـر پرستــارت به پیکــر نا ندارد خونت نوشته گوشۀ محــراب مسجد این کوه طور عــاشقی موسی ندارد دنیا پــدر جان تا خود روز قیــامت مانند تو گــریــه کــن زهــرا نـدارد رفتی و از این شهر بُردی مهربانی کــوفــه برای مــانــدن ما جا نــدارد رفتی خیــال دشمن تو گـشت راحت در سر به غیر از فکر عاشورا ندارد فکری به حال روزگار دختـرت کن در روزهایی که حــرم سقــا نــدارد |